مقاله(زن در قرآن)
مقدمه
یکی از شایع ترین اصطلاحات در عصر ما، اصطلاح حقوق زن است. امروزه جوامع غیر دینی، داعیه دار اصلی حفظ حقوق زنان هستند و از آن به عنوان حربه بر علیه جوامع اسلامی استفاده می کنند. آنان مدعی اند که جوامع اسلامی از جمله ایران اسلامی ، حقوق اولیه زنان را رعایت نمی کند و هر از چند گاهی بیانیه های شدید اللحنی صادر می کنند تا افکار جهانی را به سمتی سوق دهند که جوامع غربی و امریکائی ودر کل جوامع غیردینی مدافع حقوق زنان هستند ومانع اصلی در نیل به این هدف بزرگ ، دین و مذهب است.
بنده درصدد نگارش حقوق زنان نیستم چرا که کتب ورساله های متنوعی از بزرگان دینی در این زمینه ارائه شده است. آنچه که بنده را مجاب به نگارش این سطور کرد، ادعاهای مدعیان دروغین حقوق زن و سوالاتی بود که در این زمینه ذهنم را مشغول خود کرده بود، در نتیجه برآن شدم تا تحقیقی اجمالی و مفید در تاریخ ، کتب مقدس ،قرآن و دیدگاه اسلام داشته باشم تا مشخص شود که مدعی واقعی حفظ حقوق و کرامت زن کدام اند؟.
زن جلوه ای از زیبائی خداوند است، زن یکی از زيباترين مظاهر لطف و رحمت الهى است كه با خلقتش آسايش و آرامش را به عالم هستى اهداء کرده است
وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ. (سوره مبارکه الروم ایه 21)
زن با بهترين نقش و اساسى ترين جايگاه پا در عرصه گيتى نهاد وافتخار آنرا داشته كه به كلمات مباهات آميز نبى الله الاعظم و ائمه معصومين (عليهم السلام ) مفتخر گردد تا جائیکه می فرمايند: بهشت زير پاى مادران است و قدر و منزلت زن و مادر را از بهشت هم بالاتر می برند، بهشتی که اصل و اساس آفرینش ما برای به دست آوردن آن نهاده شده است وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدين (هود ایه 108)یعنی نیکبختان در جنت برین الهی جاودانند یا در جائی دیگر می فرماید : تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا ( مریم ایه 63 )اين بهشتى است كه به هر كس از بندگان خويش كه پرهيزكار باشد مىدهيم.
و چه افتخارى بالاتر از اينكه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها هم يك زن بود و حضرت نبى اكرم (صلى الله عليه وآله ) اشرف خلايق و بالاترين و ارزشمندترين موجود و خلق بارها و بارها خود را فدائى حضرت فاطمه سلام الله عليها بخواند و می فرماید : «فاطمه بضعه منی من اذاها فقد اذانی ومن اذانی فقد اذی الله و قال الله تعالی الذین یوذون اللهو رسوله اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» یعنی فاطمه پاره تن من است هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است وخداوند فرموده است هرکس خدا و رسولش را اذیت کند لعنت خدا و لعن کننده ها بر او باد. این همه تعابیر زیبا برای وجود زن بیان شده است که به واقع هر مردی بر آن غبطه می خورد.
و مگر نه اينست كه در آن حدیث قدسی علت خلقت را به او برمى گرداند و مى فرمايد: «لو لا فاطمه لما خلقتكما» يعنى اگر نبود فاطمه نه تو اى پيغمبر و نه على اميرمومنين (عليه السلام ) را خلق نمى كردم
آنقدر در فزونى مقام و جايگاه وجود مبارك حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) احادیث قدسى موجود است كه مردان را مبتلا به رشك و غبطه مى كند كه خوشا به حال زنان با آن همه مقام رفيع.
بی شک همه ما تاکنون شبهات فراوانی پیرامون دیدگاه اسلام نسبت به زنان شنیده ایم. دشمنان اسلام و مغرضان دینی بدون اطلاع از دیدگاههای واقعی اسلام نسبت به زنان و با دستاویز قراردادن قسمتهای مشخص از آیات و روایات هجوم ناجوانمردانه ای نسبت به اسلام کرده اند، مثل آنها مثل کسی است که لااله را می شنود ولی الا الله را نمی شنود و بعد مدعی می شود که فلانی کافر شده است. همه بیچارگی ما دراین است که به مسائل و احکامی که به نفع خودمان است عمل می کنیم و اسلام را آنگونه که گفته اند بطور کامل عمل نمی کنیم، اگر ما به همه حقوقی که اسلام عزیز برای زنان و مردان قرار داده است جامع عمل بپوشانیم دیگر هیچ صاحب عقلی لب به اعتراض نمی گشاید و به قول مورخ ایتالیائی ایرادی به اسلام نیست ، هنگامی سعادت و نیکبختی مسلمین را ترک کرد که آنها در عمل به قرآن سستی کردند.
اکنون برای روشن شدن مساله به بررسی جایگاه و حقوق زن درقرآن می پردازیم تا معلوم شود کدام جامعه و با چه نگرش و دینی حافظ اصلی حقوق و کرامت زنان است.
کلیات
تعریف و تبیین موضوع
در قرآن کریم بحث های گسترده ای نسبت به جایگاه و حقوق زن شده است و برای زن ارزش و جایگاهی همانند مرد قائل شده که یگانه معیار برتری را تقوا می داند در این تحقیق سعی شده است به برخی از آنها اشاره شود و در نهایت با نگاهی تطبیقی با سائر ادیان، مورد بررسی قرار گیرد.
هدف و ضرورت
در مطالعات قرآنی به مساله توجه به زن برخوردم مایل بودم تا ببیینم دیدگاه قرآن کریم در این زمینه چیست، این مساله که آیا اسلام حقوق زنان را رعایت کرده یا نه بسیار ذهنم را به خود مشغول کرده بود و دائما با بررسی آیات و احکام اسلامی درصدد پیدا کردن جواب بودم تا اینکه مقاله بررسی تطبیقی جایگاه زن در قرآن را نوشتم ولی هنوز احساس می کردم برخی سوالات در ذهنم بدون جواب مانده است،
تمام احکام وقوانین اسلام براساس حکمت ومتناسب با شرائط وضع شده است، خصوصا قوانین واحکام مربوط به زنان و مردان، دائما این سوال مطرح بوده وخواهد بود که چرا این حکم در حق زنان به این گونه وضع شده؟ وچرا آن گونه نشد؟
یکی از این موارد، مساله مهریه زنان است، از آنجائی که مهریه در جوامع غربی وجود ندارد این سوال مطرح می شود که آیا مهریه تحقیر زنان است؟ مگر زنان با مران چه تفاوتی دارند که اسلام این قانون را برای زنان وضع کرده است؟
سوالات اصلی و فرعی
سوال اصلی: بررسی جایگاه و حقوق زن در قرآن
سوالا ت فرعی
1–مفهوم حقوق چیست
2- دیدگاه اقوام و ملل پیش از اسلام درباره زن چیست
3- دیدگاه یهود و نصاری نسبت به زن چیست
4- دیدگاه عصر حاضر نسبت به زن چیست
5- دیدگاه قرآن نسبت به زن چیست
6- قواميت مرد چیست
7- مهریه چیست؟
پیشینه
جایگاه و حقوق زن امري است که از دیرباز مطرح بوده و در موارد فراوانی از آیات قرآن بیان شده است به اصل این بحث در کتب مختلف تفسیري مانند المیزان ، تفسیر عاملی و…. اشاره شده است در بین علماء معاصر نیز شهید مرتضی مطهری بحث گستره ای در این باره «تحت عنوان نظام حقوق زن در اسلام» انجام داده است اما با این حال بحثی جامع ، مستقل و بیان دقیق جایگاه زن امري است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است لذا با پرداختن جامع به این بحث امید است هدف مذکور محقق شود.
روش تحقیق
روش تحقیق در این پایان نامه به صورت توصیفی است .مطالب به صورت کتابخانه ای و استفاده از مقالاتی که در این زمینه تدوین شده اند گردآوری شده است
فصل اول: مفهوم شناسی
1.مفهوم شناسی
مفهوم زن
زن انسان ماده را می گویند، که در مقابل آن واژه مرد قرار می گیرد. و نیز به معنای جفت مرد می آید که در عربی به آن زوجه می گویند.«. عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، ص ۶۰۶، چاپ اول ، راه رشد، ۱۳۸۹ ش.»
جایگاه
(اِ مرکب ) مکان استقرار(بهار عجم ) (آنندراج ). مکان . مسکن . خانه . مقام . منزل . هر محلی که در آنجا چیزی ثابت شود. محلی که شامل چیزی باشد. (ناظم الاطباء). جایگه . جای . محل . جا. مَقَرّ. حَیَّز. مَوضِع. مَوطِن . مَوقِع. مَعان . مَعدِن(از تفلیسی ). مَسَکن . (ربنجنی ). ضِناه . (صراح اللغة). زُلفی . ضِنی، یقال : هوفی ضنی صدق . (از منتهی الارب ).(دهخدا)
مفهوم حقوق
اصطلاح حقوق در معانی زیر به کار گرفته میشود:
۱. حقوق عینی:
مجمو عه قوانین و مقرراتی که برای تحقق عدالت و رشد مادی و معنوی از سوی مقام صلاحیت داری وضع گردیدهاست.
۲. حقوق شخصی:
مجمو عه امتیازات و قابلیتهایی که برای هر شخص به رسمیت شناخته میشود و دیگران به رعایت آن مکلف هستند. مثل حق حیات، حق آزادی، حق تعلیم و تربیت و حق مالکیت. این امر در اصطلاح فقها «حقوق» نامیده میشود.
۳.علم حقوق:
دانشی است که درباره قواعد و قوانین حاکم بر جامعه و حقوق و تکالیف اشخاص بحث میکند و به تحلیل، ارزیابی و سیر تحول آنها میپردازد. به این ترتیب در اصطلاح عام به کسی که دانش حقوق را فرا گرفته باشد، «حقوقدان» و در اصطلاح اسلامی«فقیه» گفته میشود.
۴. فن حقوق:
مرز جنبه نظری و عملی در علم حقوق، مرز بین علم حقوق و فن حقوق است. فن حقوق را نزد قضات، وکلا، صاحبان دفاتر اسناد رسمی، مشاوران حقوقی و نویسندگان متون قوانین میتوان دید«محمد جعفر جعفری، مقدمه علم حقوق، ص ۱۳»
قرآن
کتاب مقدس دین اسلام است و در باور مسلمانان سخنان خداست که به صورت وحی از سوی او توسط جبرئیل بر پیامبر اسلام، محمد بن عبدالله، نازل گردیده است مسلمانان، قرآن را بزرگترین معجزه محمد و روشنترین دلیل بر پیامبری او میدانند قرآن اصلیترین منبع وحی در اسلام به شمار میآید و به زبان عربی است. کلمه قرآن در لغت به معنی «قرائت کردن» و «خواندن» است و مسلمانان معمولاً به آن با عناوینی مانند «قرآن کریم» و «قرآن مجید» اشاره میکنند. قرآن به ۳۰ جزء تقسیم شده و ۱۱۴ سوره دارد.
فصل دوم: زن در دیدگاه اقوام و ملل پیش از اسلام
دیدگاه اقوام و ملل پیش از اسلام درباره زن
نگاه منفی به زن ریشه عمیقی دارد و محدود به زمان خاصی نیست اما در برخی زمان به اوج و در برخی دیگر کمی از شدت آن کاسته می شد.
در ملل و اقوام مختلف، از اعصار و اقوام باستانى تا ملل نسبتاً متمدن و حتی در بین فلاسفه اين ديدگاه چه به طور نظرى و چه عملى همواره وجود داشته است.
مثلا ارسطو مدعى است: زن و بنده بر اساس طبيعت خود محكوم به اسارت بوده سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند.
ملت روم جزء اولين مللى است كه قوانين مدنى را وضع نمود (حدود 400 سال قبل از ميلاد); با اين حال زنان را از موضوع قانون هاى انسانى خارج ديد. ملتى كه حقوق انسانى را براى مردان به بهترين شكل ممكن براى آن روزگار تدوين مى كند، چنان سيطره اى به آنان درعرصه ى خصوصى خانواده مى دهد كه در سايه ى آن مى توانند با صلاح ديد خود كمر به قتل همسر خويش نيز ببندند ( نقد كنوانسيون رفع كليه ى اشكال تبعيض عليه زنان خانم علاسوند به نقل ازقضايا المجتمع و الاسرة و الزواج تالیف علامه طباطبائی)
در اين ميان به دليل خروج زنان از حيطه ى قانون، هيچ دادرسى به شكايات آنها رسيدگى نمى كند و از هيچ حمايت قانونى اى برخوردار نيستند. این در حالی است که ما در قرآن کریم می خوانیم: «لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» براى زنان به قدر تكاليفى كه بر دوششان است حقوق (و امتيازاتى) قرار داده شده، آن هم بر اساس معروف. َعلَيْهِنّ علی در ادیبات عرب نوعی مشقت و ضرر را می رساند، خداوند در مقابل این مشقت اقدام به جبران آن کرده است و قبل از اینکه مشقت را بیان کند می فرماید لَهُنَّ یعنی تقدم لَهُنَّ بر عَلَيْهِنَّ.
گفتنى است كه زنان در امت هاى متمدنى نظير چين و هند، مصر قديم و ايران نيز وضعيت بهترى ندارند. در تمام تكاليف و وظايف شاق و شكننده با مردان شريك اند، اما از حقوق آنها خوردار نيستند. علاوه بر آن كه وظايف مختص، نظير خانه دارى و بچه دارى، و اطاعت از شوهر در همه ى اوامر او نيز به عهده ى آنان است.
علامه طباطبائی در زمینه زندگی زنان در ملتهای متمدن قبل اسلام می نویسد:
در چين از آنجا كه ازدواج نوعى خودفروشى و مملوكيت بود، و زن در اين معامله خود را يكباره مى فروخت و همينطور هم بود يك زن چينى از ارث محروم بود، و حق آن را نداشت كه با مردان و حتى با پسران خود سر يك سفره بنشيند. این درحالی است که خداوند در قرآن کریم می فرماید وبالوالدین احسانا و هیچ تفاوتی بین پدر و مادر قائل نشده است تا جائی که رسول مکرم حضرت محمد صل الله علیه و اله می فرمادی بهشت زیر پای مادر یعنی لازمه کسب بهشت برین احترام و اکرام مادر است. در روایات اسلامی آمده است شخصى به محضر مبارك پيامبر اسلام (ص) شرفياب شد، و پرسيد: به پدراحترام كنم يا مادرم ؟ پيغمبر فرمود: به مادرت. اين سؤال سه بار تكرار شد و پيغمبر همين پاسخ را مىفرمود، تا بار چهارم كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود: به پدرت نيكى كن، و اين نشانگر شخصيّت والاى زن از ديدگاه مكتب مقدّس اسلام است. علامه طباطبائی در ادامه می نویسد:
و مردان مى توانستند دو نفرى و يا چند نفرى يك زن بگيرند، و در بهره گيرى از او، و استفاده از كار او با هم شريك باشند، آن وقت اگر بچه دار مى شد غالبا فرزند از آن مردى بود كه كودك به او بيشتر شباهت داشت. و مثلا در هند، از آنجائى كه معتقد بودند زن پير و مرد و مانند يكى از اعضاى بدن او است ديگر معقول نبود كه بعد از شوهر، ازدواج براى او حلال و مشروع باشد، بلكه تا ابد بايد بى شوهر زندگى كند و بلكه اصلا نبايد زنده بماند، چون گفتيم زن را به منزله عضوى از شوهر مى دانستند، و در نتيجه همانطور كه بر حسب رسوم خود مردگان را مى سوزاندند، زن زنده را هم با شوهر مرده اش آتش مى زدند، و يا اگر زمانى زنده مى ماندند، در كمال ذلت و خوارى زندگى مى كردند زنان هند قديم در اى ام حيض ، نجس و پليد بودند، و دورى كردن از آنان لازم بود، و حتى لباسهايشان وهر چيزى كه با دست يا جاى ديگر بدنشان تماس مى گرفت ، نجس و خبيث بود.
و مى توان وضع زنان در اين امتها را اينطور خلاصه كرد كه : نه انسان بودند و نه حيوان ،بلكه برزخى بين اين دو موجود به حساب مى آمدند، به اين معنا كه از زن ، به عنوا ن يك انسان متوسط و ضعيف استفاده مى كردند، انسانى كه هيچگونه حقى ندارد، مگر اينكه به انسانهاى ديگر در امور زندگى كمك كند، مثل فرزند صغير كه حد وسطى است بين حيوان و انسان كامل ، به ساير انسانها كمك مى كند، اما خودش مستقلا حقى ندارد، و تحت سرپرستى و ولايت پدر يا ساير اولياى خويش است ، بله بين فرزند صغيرو زن ، اين فرق بود كه فرزند بعد از بلوغش از تحت سرپرستى خارج مى شد، ولى زن تا ابد تحت سرپرستى ديگران بود. ( المیزان ج2 ص 263و 264)
ویل دورانت درکتاب تاریخ تمدن در این باره می نویسد:
در روسية قديم، هنگامي كه پدري دختر خود را به خانة شوهر ميفرستاد، او را آهسته با تازيانهاي ميزده و پس از آن، تازيانه را به داماد خود ميداده است، تا بدين ترتيب نشان دهد كه تنبيهات لازم از اين به بعد به دست كسي اجرا خواهد شد كه جوانتر و نيرومندتر است. حتي هنديشمردگان آمريكا، كه هنوز حق مادري را محفوظ داشتهاند، با زنان خود بسيار به خشونت رفتار ميكرده و آنان را به پليدترين كارها واميداشتهاند، و غالباً آنان را به نام «سگان» ميخواندهاند. همه جا در روي زمين ارزش زندگي زن كمتر از مرد بوده، و چون زنان دختر ميآوردهاند جشني، نظير جشني كه براي تولد پسران گرفته ميشد، در كار نبوده است؛ مادرها احياناً دختران خود را ميكشتهاند تا آنان را از بدبختي برهانند. زنان را در جزيرة فيجي خريد و فروش ميكنند، و غالباً ارزش آنها مانند ارزش يك تفنگ است.
احكام حقوقى زن و مرد در ایران باستان
درآئين ایران باستان، مردان بر اموال زنان ولايت داشتند. زن بدون اجازه همسر خود حق دخالت و تصرف در اموال خود را نداشت . به موجب قانون زناشوئى ، شوهر فقط شخصيت حقوقى داشت و با سند قانونى مى توانست همسر خود را شريك در اموال نمايد. در اين صورت ، زن حق هر گونه تصرف در اموال همسر را داشت.
این درحالی است که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ» و زنان را [نيز] از آنچه بدست آوردهاند نصيبى است، چه مرد و چه زن مالک انچه کسب می گند است و در این زمینه تفاوتی قائل نشده است.
و همچنین در آئین ایران باستان آمده است هر گاه شوهرى به زن خود مى گفت: از اين لحظه تو آزاد و صاحب اختيار خودت هستى ، اين زن از نزد شوهر رانده نمى شد و اجازه داشت كه به عنوان زن خدمتكار يا (چاكرزن ) شوهر ديگرى اختيار كند و فرزندانى كه از ازدواج جديد در حيات شوهر اولش بوجود مى آورد، از آن شوهر اولش بود. شوهر حق داشت يگانه زن يا يكى از زنانش و حتى زن ممتازش را به مرد ديگرى عاريه بدهد تا اين مرد از خدمات آن زن استفاده كند. در اين عاريه دادن ، رضايت زن شرط نبود. فرزندانى كه در اين ازدواج متولد مى شدند، متعلق به خانواده شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب مى شدند. اين اعمال را از كارهاى خير مى دانستند و آن را كمك به يك هم دين تنگدست مى خواندند.
اگر مردى از دنيا برود و فرزند ذكورى نداشته باشد و زنى داشته باشد، بايد آن زن را در اختيار نزديكترين خويشاوندان متوفى قرار دهند و اگر زن نداشته باشد، دختر او را به نزديكترين بستگان او بدهند. و اگر زن و دخترى نداشت ، از اموال شخص متوفى زنى را جهيزيه داده و به يكى از مردان خويشاوند ميت بدهند. (شبیه این حکم در تورات هم نقل شده است) فرزند ذكورى كه از اين ازدواج حاصل آيد، متعلق به مرد متوفى است. غفلت از اين امر كه يك تكليف است ، به معناى قتل نفوس بسيار است . يعنى كه اجاق ميت براى هميشه خاموش است ( تاریخ ادیان و مذاهب جهان ج 1 /عبدالله مبلغی به نقل از اردشير آذرگشسب / آئين زناشوئى زرتشتى 22 29 و34- 31 -)
دیدگاه یهود و نصاری نسبت به زن
بهترین منبع برای تحقیق پیرامون جایگاه زن در دین یهود و نصاری کتاب مقدس (عهدین) است، همانطورکه بهترین منبع برای آشنائی دیدگاه اسلام قرآن کریم است. مستندات موجود در کتاب مقدس اگرچه موید دیدگاه واقعی ادیان مذکور نیست ولی لااقل ادعای مدعیان دروعین را برملا می کند.
لازم است این نکته را تذکر دهم که کتب که الآن نزد یهودیان و مسیحیان به عنوان کتاب مقدس وجود دارد، به نظر علماء اسلام غیر کتب واقعی است. ما معتقدیم کتب موجود دستخوش تحریفات زیادی شده است که در مقاله ای دیگربه آن موارد متذکر شده ام، و دراین مقاله قصد نقد و بررسی ادیان یهود و مسیحیت را ندارم و آنرا به جائی دیگر واگذار می کنم.
اما آنچه که در اینجا به دنبال آن هستیم پاسخ به دو سوال اساسی در این زمینه و بعد تطبیق آن دیدگاه با آیات کریمه است تا ادعای مدعیان دروغین برما آشکار شود.
1) خلقت حضرت آدم و حوا در تورات و انجیل موجود چگونه است.؟
و اما قبل از پاسخ باید این نکته را متذکر شوم که تورات، کتاب مقدس یهودیان مورد قبول مسیحیان می باشد و آنرا به عنوان عهد قدیم قبل ازکتاب مقدس به چاپ می رسانند پس نظرات موجود در تورات مورد قبول مسیحیان هم می باشد.
برای پاسخ به سوال اول، متن موجود در عهد قدیم موید روشن دیدگاه یهود امروزی در باره زنان است. در کتاب پیدایش که از آن به تکوین هم یاد می شود در این زمینه آمده است:
و خداوند خدا، خوابي گران بر آدم مستولي گردانيد تا بخفت، و يكي از دنده هايش را گرفت و گوشت در جايش پر كرد.
و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زني بنا كرد و وي را به نزد آدم آورد.
و آدم گفت: همانا اينست استخواني از استخوانهايم و گوشتي از گوشتم، از اين سبب نسا (در بعضی نسخ امراۀ آورده شده است) ناميده شود زيرا كه از انسان گرفته شد.
از اين سبب مرد پدر و مادر خود را ترك كرده، با زن خويش خواهد پيوست ويك تن خواهند بود. (تورات کتاب پیدایش باب 2 ایه 21تا 24)
همانطور که مشاهده می کنید این روایت از آفرینش حضرت حوا که شاید در بین برخی مسلمین هم رایج باشد منشا آن از تورات تحریف شده یهودیان است که به منظور خاصی اقدام به تحریف آن کردند. واما شاید این سوال به ذهن شما خطور کند که اگر دیدگاه اسلام درباره آفرینش اولیه انسان این نیست پس چرا چنین روایات و حکایاتی در بین مسلمین وجود دارد.؟ جواب به این سوال یک جواب تخصصی در علوم حدیث است که سعی می کنم بطور خلاصه و مفید عرض کنم:
برخی احادیث در میان احادیث منقول از حضرت رسول وجود دارد که در علوم حدیث به اسرائلییات معروفند که شامل روایات و اخبار یهود ونصاری است.
واژه اسرائيليات، جمع (اسرائيلية) به معناى داستانها يا رويدادهايى است كه از منابع اسرائيلى نقل شده باشد. اسرائيلى چيزى است كه به اسرائيل نسبت يابد، و اسرائيل همان يعقوب، فرزند اسحاق، فرزند ابراهيم مى باشد.
بیش ترین روایات و اخبار یهود را کعب الاحبار یهودی وارد حوزه دین اسلام کرد، او اهل یمن و درواقع سمت استادی ابوهریره، جاعل بزرگ احادیث نبوی بود.
برخی هم برای جذاب و شیرین تر شدن داستانهای قرآنی اقدام به تلفیق داستانها قرآن و کتب مقدس کردند که نتیجه آن ارائه برخی تفاسیر غیر واقعی از آیات الهی شده است . اینگونه روایات نزد شیعه هیچ محلی از اعراب ندارد.
همانطورکه ذکر شد کتاب مقدس موجود قائل است که حوا از دنده حضرت آدم خلق شده است(و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زني بنا كرد و وي را به نزد آدم آورد ) (پیدایش )پ2:22 )به عبارت اخری حضرت حوا را فرع برحضرت آدم می داند ولی قرآن کریم خلقت هردو را از یک جنس (نفس واحده)می داند و تفاوتی از این جهت قائل نمی شود. همانطورکه قبلا هم اشاره کردم، بهترین منبع برای ارائه نظریات یک دین کتاب مقدس آن دین می باشد، دین مبین اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست لذا برای آگاهی از دیدگاه اسلام به قرآن کریم پناه می بریم.
بيان قرآن در آفرينش زن بازتاب اصل توحيد است. زن و مرد از يك گوهرند ودر آفرينش نابرابري ندارند.آدم و همسرش از نفسي واحد آفريده شدهاند. و به تعبير قرآن نابرابري در سرشت زن و مرد كاملا مردود است، خداوند در سوره نساء می فرماید:
«يا أيها الناس اتقوا ربّكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً»اى مردم از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد، همان كسى كه همه شما را از يك نفس آفريد, و همسرش را (نيز) از (جنس) او خلق كرد، و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت.
ممكن است از تعبير (منها) چنان به نظر برسد كه منظور همان چيزى است كه در تورات آمده، خلقت حوّا از بدن آدم، ولى با دقت در تعبيرات قرآنى مى فهمیم كه منظور از (منها) يا (منكم) در آيات متعدد (از جنس) او يا (از جنس) شماست. شايد بهترين دليل براى رساندن اين مطلب آيات 20 و 21 سوره روم باشد
«و من آياته أن خلقكم من تراب ثمّ إذا أنتم بشر تنتشرون. و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة إنّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكّرون» (روم/ 21 ـ 20 )
و از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس به ناگاه انسانهايى شديد و در روى زمين گسترش يافتيد. و از نشانه هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مى كنند.
اين آيه، همان گونه كه به آفرينش انسان از خاك اشاره دارد (كه هم مى تواند خلقت آغازين انسان منظور باشد, و هم خلقت عادى انسانها كه از عناصر موجود در زمين آفريده شده اند) همچنين اشاره دارد به آفريده شدن زنان از جنس مردان
متاسفانه برخی مفسرین(به ویژه تفاسیر روائی) در این آیه دچار انحراف و کج سلیقگی و موید نظریه تورات و انجیل شدند ، بطوریکه اگر روایات در این زمینه را مورد بررسی قرار دهیم درخواهیم یافت که برخی روایات، روایات دیگر را رد و نقض می کند. تعدادی روایات موید نظریه عهدین است و گروهی ارائه کننده نظریه دیگر هستند مثلا در روایتی از نبی مکرم آمده است: خلقت المرأة من ضلع آدم ان اقمتها كسرتها و ان تركتها و فيها عوج استمتعت بها این روایت اشاره می کند خداوند حواء را از دنده چپ آدم آفریده است.
رد این روایت:
در كتاب (من لايحضره الفقيه) روايتى هست كه از امام صادق(ع) مى پرسند آيا آفريده شدن حوّا از دنده چپ آدم درست است؟ حضرت آن را انكار كرد و فرمود:
«تعالى الله عن ذلك علوّاً كبيراً…. هل عجز الله أن يخلق لآدم زوجة من غير ضلعه…. حتى ينكح بعضه بعضا» ( من لا یحضره الفقیه ج3 ص 379 ودیگر منابع روائی)
خداوند بسى بالاتر از اين است, آيا خدا ناتوان بود كه براى آدم از غير دنده او همسرى بيافريند كه در نتيجه آدم با قسمتى از (تن) خود ازدواج كرده باشد؟
و در روایتی دیگر در مجمع البیان آمده است: انّ اللّه تعالى خلق حوّاء من فضل الطّينة الّتى خلق منها آدم عليه السّلام ( مجمع البیان ج5 ص8)
واما نظریه سومی هم هست که از آیات الهی برداشت می شود و آن خلقت آدم و حواء از جنس واحد است. اگر بخواهیم روایت دومی و آیات قرآن را کنار هم قرار دهیم شاید بتوان بین ایندو قسم جمع کرد.
روایت نقل شده در مجمع البیان می گوید خداوند حضرت حواء را از باقی گلی که از همان گل حضرت آدم خلق شد خلق کرده است، در این روایت هیچگونه تحقیری نسبت به جنس زن مشاهده نمی شود، روایت برای هردو، جنس واحد (گلی که فرشتگان از زمین آوردند) قائل شده است و مراد ازفضل الطینه اینست که خداوند اول حضرت آدم را خلق کرد و سپس از بقیه گلی که فرشتگان برای آفرینش آدم و حواء آورده بودند در مرحله بعدی حضرت حواء را خلق کرد. اما برخی تصور کرده اند که خداوند ابتداء آدم را خلق کرد، سپس از زیاده گلی که با آن آدم خلق شد حواء را آفرید. این تصور به ذهن می رسد که خداوند از اول قصد آفرینش حواء را نداشت بعد دید حضرت آدم تنهاست و از طرف دیگر مقداری گل زیاده آمده است، سپس به فکر افتاد که برای رفع تنهائی آدم گل زیاده را جمع کند واز آن حواء را بیافریند. اشکالات این نظریه برکسی پوشیده نیست
علامه طباطبائی در شاهکار تفسیری خود در این زمینه می نویسد:
از ظاهر سياق بر مىآيد كه مراد از” نَفْسٍ واحِدَةٍ” آدم ع و مراد از"زوجها” حواء باشد كه پدر و مادر نسل انسان است كه ما نيز از آن نسل مىباشيم و بطورى كه از ظاهر قرآن كريم بر مىآيد همه افراد نوع انسان به اين دو تن منتهى مىشوند هم چنان كه از آيات زير همين معنا بر مىآيد كه:” خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ، ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها. ( سوره زمر آيه: 6)
یعنی همه شما را از يك نفس خلق كرد، نفسى كه پس از خلقتش همسرش از او خلق شد .
و همچنین آمده است:
يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ ( سوره اعراف آيه: 27)
اى فرزندان آدم زنهار كه شيطان شما را نفريبد هم چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد.
و آيه زير كه حكايت گفتار ابليس است: لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا ( سوره اسرا آيه: 62)
اگر مرگ مرا تا روز قيامت تاخير بيندازى، نسل آدم را جز افرادى انگشت شمار گمراه خواهم كرد.
……و اما آيه سوره نسا كه مورد بحث ما است در مقام ديگرى است، اين آيه مىخواهد بيان كند كه افراد انسان از حيث” حقيقت و جنس” يك واقعيتند، و با همه كثرتى كه دارند همه از يك ريشه منشعب شدهاند، مخصوصا از جمله:” وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً …” اين معنا به روشنى استفاده مىشود………
و اما كلمه زوج در جمله:” وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها” بنا به گفته راغب به معناى همسر است، يعنى اين كلمه در مورد هر دو قرين كه يكى نر و ديگرى ماده باشد، استعمال مىشود يعنى هم به نر زوج مىگويند و هم به ماده، و همچنين در غير حيوانات، يعنى در هر دو چيزى كه جفت داشته باشد به كار مىرود، مانند کفش، چكمه و دمپايى كه به هر لنگه آن گفته مىشود.
ظاهر جمله مورد بحث يعنى جمله” وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها” اين است كه مىخواهد بيان كند كه همسر آدم از نوع خود آدم بود، و انسانى بود مثل خود او، و اين همه افراد بىشمار از انسان، كه در سطح كره زمين منتشر شدهاند، همه از دو فرد انسان مثل هم و شبيه به هم منشا گرفتهاند، و بنا بر اين حرف” من” من نشويه خواهد بود.
پس اينكه در بعضى از تفسيرها آمده كه مراد از آيه مورد بحث اين است كه همسر آدم از بدن خود درست شده صحيح نيست، هر چند كه در روايات آمده كه از دنده آدم خلق شده، ليكن از خود آيه استفاده نمىشود، و در آيه، چيزى كه بر آن دلالت كند وجود ندارد. ( بر گرفته از المیزان ج 4 ص 214 و 215و 216)
و شاید منشا اصلی انحراف همین باشد که برخی من را تبعیضیه گرفتند و معنای آن این می شود که خداوند حضرت حواء را از اجزاء و اعضای حضرت آدم آقریده است.
علت فریب حضرت آدم چیست و یا کیست؟
و اما درباره سوال دوم هم اختلافات اساسی بین کتب مقدس عهدین و قرآن کریم وجود دارد. در کتاب مقدس منشا انحراف آدم، حواء معرفی شده است. در کتب مقدس مسیحیان انجیل آمده است:
و آدم فريب نخورد بلكه زن فريب خورده، در تقصير گرفتار شد. ( رساله اول پلوس به تیموتاوس باب2 ایه 14)
ودر تورات داستان سرائی عجیبی وجود دارد و بالاخره همه تقصیرها به گردن حواء می اندازد، در تورات آمده است:
و مار از همة حيوانات صحرا كه خداوند خدا ساخته بود،
هشيارتر بود. و به زن گفت: آيا خدا حقيقتًا گفته است كه از همة درختان باغ نخوريد؟
زن به مار گفت: از ميوة درختان باغ مي خوريم، لكن از ميوة درختي كه در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخوريد و آن را لمس مكنيد ، مبادا بميريد. مار به زن گفت: هر آينه نخواهيد مرد ، بلكه خدا مي داند در روزي كه از آن بخوريد، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود.
و چون زن ديد كه آن درخت براي خوراك نيكوست و بنظر خوشنما و درختي دلپذير و دانش افزا، پس از ميوه اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد.
آنگاه چشمان هر د و ايشان باز شد و فهميدند كه عريانند. پس برگهاي انجير به هم دوخته، سترها براي خويشتن ساختند ( تورات کتاب پیدایش)
همانطورکه مشاهده می کنید کتب مقدس یهودیان و مسیحیان تمام گناه و تقصیر را به گردن حواء می گذارد و به آن به چشم تحقیر می نگرد و هیچ جایگاهی برای زن در مقابل مرد قائل نمی شود. اما در مقابل آنها قرآن کریم چنان منزلت و کرامتی برای زن قائل است که نه زن ضرر می بیند و نه مرد.
قرآن کریم برخلاف نظریه موجود در کتب مقدس تقصیر را ناشی از هردو می داند، خداوند می فرماید: فالهمها فجورها و تقواها ( شمس ایه 8)
هنگامى كه خلقت انسان تكميل شد، و هستى او تحقق يافت، خداوند بايدها و نبايدها را به او تعليم داد: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» و به اين ترتيب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعهاى از گل بدبو و روح الهى و (نفخت فیه من روحی) و از نظر تعليمات آگاه بر فجور و تقوا و در نتيجه، وجودى است كه مىتواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر و پائین تر قرار گیرد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند.
همانطورکه می بینید قرآن کریم در مختار بودن زن و مرد هیچ تقاوتی قائل نیست، خداوند علم و آگاهی را در مخلوق قرار داد تا خود آگاهانه انتخابگر باشد.
در نتیجه با تدبر در آیات الهی درخواهیم یافت که قرآن کریم نظریه کتب مقدس مبنی براینکه حوا در ابتدا اغوا شد و سپس حوا به واسطه فريبندگياش آدم را دچار لغزش كرد،ابطال ميكند و ميفرمايد: «فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه» ( بقره ایه 36)
پس شيطان آن دو را به خطا واداشت و هردو از بهشتي كه در آن بودند بيرون رانده شدند.آنچه که از آیه فوق برمی آید این است که خداوند لغزش را به هردو( آدم و حواء) نسبت می دهد و هردو را مقصر در این ترک اولی می داند.
«فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ماو وري عنهما من سواتهما» ( اعراف ایه 20)
پس بفريفت شيطان آنها تا نماياندشان آنچه را نهان بود….
در این آیه هم خداوند وسوسه شیطان را به هردو( آدم وحواء ) نسبت می دهد و هردو فریب شیطان را می خورند.
و در سوره مبارکه اعراف شیطان را دشمن هردو می داند:
«فقلنا يا آدم إنّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلايخرجنّكما من الجنّة فتشقى. إنّ لك ألاّ تجوع فيها و لاتعرى. و أنّك لاتظمؤ فيها و لاتضحى» ( اعراف/117 ـ 119)
پس گفتيم: اى آدم اين (ابليس) دشمن تو و همسر تو است, مبادا شما را از بهشت بيرون كند، كه به زحمت و رنج خواهى افتاد. (اما در بهشت راحت هستى) تو در آن گرسنه وبرهنه نخواهى شد، و در آن تشنه نمى شوى، و حرارت آفتاب آزارت نمى دهد.
سپس بعد انجام ترک اولی هر دو به استغفار ميافتند و از خدا طلب بخشش ميكنند.به عبارتي هر دو خود را مقصر ميدانستند
«قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين»( اعراف ایه 23)
گفتند پروردگارا ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزي و به رحمت نياوري از زيان ديدگان خواهيم بود
با توجه به اين آيات ميبينيم كه بيان قرآن درمقابل بيان تورات موجود قرار ميگيرد. می بینیم قرآن کریم چه جایگاهی برای زن قائل است و در مقابل کتب مقدس چه جایگاهی قائل است. قرآن خلقت زن و مرد را از نفس واحد و يكسان معرفي ميكند. و اين موضوع رانيز مورد توجه قرار ميدهد كه هردو در برابر وسوسه شيطان اغوا ميشوند. و سرانجام هردو از خداوند عزيز استغفار ميكنند، ولی کتب مقدس موجود( که دستخوش تحریفات شده است ) با دید تحقیرآمیز و گناه به زن می نگرد.
اين تلقي از زن به تورات و انجيل ختم نميشود. فيلسوفان و انديشمندان بزرگي وجود داشتند كه اين نظر را نسبت به زن ابراز كردهاند. اگوستين ميگفت: حيواني است كه قوي نيست ثبات راي ندارد،كينهتوز است و زشتيها را ميپرورد.و اينكه منشاء منازعهها و خيانتها و بيعدالتيهاست
اين نظر و ديدگاه نسبت به زن ريشه در ديدگاه فيلسوفان بزرگي چون ارسطو نيز داشته است. ارسطو معتقد بود: زن فاقد هستي خدا يا روح خردمند است
اما قرآن خط بطلاني بر همه اين عقايد كشاند، قرآن با طرح چگونگي و روند خلقت آدم و حوا و هبوط آن دو از بهشت به تمامي اين داستانها و خرافهها پايان بخشيد. و به حقوق و منزلت وظايف زن و مرد پرداخت. و در اين پرداختن ملاطفت و اجر و منزلتي را براي زن قائل شد كه تا قبل از آن هيچ جامعهاي براي او قائل نبود.
و به اين ترتيب بود كه قرآن حقارت و نفريني كه زن مدتهاي طولاني بر دوش ميكشيد از وي دور فرمود.
ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن درباره ظلم در حق زنان در دین مسیحیت می نویسد:
قديس توماس آكويناس، كه معمولا مظهر مهرباني لكن در عين حال گرفتار محدوديتهاي خاص يك رهبان بود، زن را از بعضي لحاظ پايينتر از غلامان قرار ميداد: زن به علت ضعف طبيعت خود، چه عقلي و چه جسمي، تابع مرد است…. مرد آغاز زن و انجام وي است، همان طور كه خداوند بدايت و نهايت تمام موجودات است …. زن طبق قانون طبيعت بايد مطيع و منقاد باشد، و حال آنكه يك نفر برده چنين نيست…. كودكان بايد پدران را بيش از مادرشان دوست بدارند. (تاریخ تمدن ج 4 عصر ایمان ص 1111)این در حالیست که اسلام عزیز می گوید کلید بهشت در احترام به مادر و کرامت اوست و در قرآن کریم آمده است: وبالوالدین احسانا ، ولا تقل لهما اف
دیدگاه عصر حاضر نسبت به زن
قبل از ورود به بحث باید این نکته را متذکر شوم که دیدگاه مدعیان حمایت از حقوق زن اگرچه در شکل و قیافه و الفاظ نسبت به سابق و آنچه که گفته شد تغییراتی داشته است ولی نتیجه آن شبیه و حتی بدتر ازسابق است. درگذشته درظاهر به زن با دید ابزاری نگریسته می شد ولی امروزه همان دید در قالبی به ظاهر زیبا وجود دارد.
به گفته برخی نقطه عطف در زندگی بشری از رنسانس در اروپا شروع می شود. رنسانس یعنی نوزائی در زندگی بشری، تغییراتی که علاوه بر شکوفائی دارای انحرافات زیادی در مسائل اخلاقی بود. شاید بتوان منشا انحرافات شدید اخلاقی و جنسی را به رنسانس نسبت داد، انحرافی که منجر به اسارت واقعی زنان در اشکال زیبا و جذاب شده است. زنی که فقط در قالب بدنی زیبا و دلربا مورد توجه قرار می گیرد، زنی که عمده توجه به آنان از قالب جذابیتهای جنسی فراتر نمی رود.
چارلی چایلین هنرمند بزرگ طنز درباره استفاده ابزاری به زن در نامه ای به دخترش می نویسد:
برهنگی بیماری عصر ماست ومن پیرمردم و شاید حرفهای خنده دار می زنم.اما به گمان من تن عریام تو مال کسی است که روح عریانش را دوست می داری. بدنیست که اندیشه تو مال ده سال پیش باشد مال دوران پوشیدگی….
برهنگی همان آزادگی و حمایتی است که عصرحاضر بخصوص جامعه غربی مدعی آن هستند. مگر نه این است که برهنگی برای جلب توجه و خوشایند شدن مردان است؟ مگر نه این است که برهنگی زن ابزاری است برای استفاده مردان؟
استاد بزرگوار شهید مطهری درباره پیدایش حفظ حقوق زن می نویسد: در اروپا( مدعیان حقوق زن) از قرن 17 به بعد زمزمه هائی به نام حقوق بشر آغاز شد، و بعدها قوانین ظالمانه دفاع از حقوق زنان را وضع کردند مثلا در قرن بيستم برای اولين بار مسئله ” حقوق زن ” در برابر حقوق مرد عنوان شد ، انگلستان كه قديمترين كشور دمكراسی بشمار ميرود فقط در اوايل قرن بيستم برای زن و مرد حقوق مساوی قائل شد . دول متحده آمريكا با آنكه در قرن هجده ضمن اعلان استقلال ، بحقوق عمومی بشر اعتراف كرده بودند در سال 1920 ميلادی قانون تساوی زن و مرد را در حقوق سياسی تصويب كردند و همچنين فرانسه در قرن بيستم تسليم اين امر شد . بهر حال در قرن بيستم گروههای زيادی در همه جهان طرفدار تحول عميقی در روابط مرد و زن از نظر حقوق و وظايف گرديدند . بعقيده اينها تحول ودگرگونی در روابط ملتها با دولتها و روابط زحمتكشان و رنجبران با كارفرمايان و سرمايهداران ، مادامی كه در روابط حقوقی مرد و زن اصلاحاتی صورت نگيرد وافی به تأمين عدالت اجتماعی نيست. از اينرو برای اولين بار در اعلاميه جهانی حقوق بشر كه پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948 ميلادی ( 1327 هجری شمسی ) از طرف سازمان ملل متحد منتشر شد در مقدمه آن چنين قيد شد:
از آنجا كه مردم ملل متحد ايمان خود را بحقوق بشر و مقام ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق مرد و زن مجدا در منشور اعلام كردهاند….
تحول و بحران ماشينی قرن نوزدهم و بيستم و بفلاكت افتادن كارگران و بخصوص زنان بيش از پيش سبب شد كه بموضوع حقوق زن رسيدگی شود. ( نظام حقوق زن در اسلام ص162تا 164)
این درحالی است که اسلام عزیز از قرنها پیش در زمان اوج ظلم و ستم به زنان قوانین حفظ حقوق و کرامت زن را به ارمغان آورد و برای زنان حقوقی وضع کرده است تا آنان در آسایش کامل و بدون دقدقه به حیات خود ادامه دهند، (در بحت های آینده به آن اشاره خواهد شد )حال اینان مدعی حفظ حقوق زن شده اند و در مقابل اسلام صف آرائی می کنند.
امروز آزادی زنان در برخی جوامع، بویژه در غرب در همین حد است که می توانند به صورت نیمه عریان در انظار عمومی قدم بزنند، با لباس های بدون بالا تنه شنا کنند، مشروب فروشی ها و کلوپ ها را حمایت کنند، سیگار بکشند، بنوشند، در دیسکوها برقصند و با هر کس دیگری که دوست دارند روابط جنسی داشته باشند.
او حتی می تواند مانند یک روسپی برای خود دوست پسر داشته باشد و اگر حامله شود آزاد است که فرزند متولد شده خود را بکشد. او حتی می تواند در تجارت جهانی با استفاده از بدن خود برای فروش بیشتر کالاهای تجاری رقابت کند. در پایان روز وی به عنوان یک «زن واقعا آزادشده » تلقی خواهد شد. اما اگر با دید واقعی به این مسائل نگریسته شود به وضوح درخواهیم یافت که همه این موارد برای بهره برداری مردان است. مگر می شود جوامع مدعی با زن مثل مردان برخود کنند ولی همه قریب به اتفاق مسولیتهای بزرگ و حساس در اختیار جنس مذکر باشد. مگر نه این است که درصد بسیار ناچیزی از مسولیتهای بزرگ در اختیار زنان است.؟
آیا تا به حال از خود پرسیده اید چند درصد رئیس جمهورهای جوامع مدعی حقوق زن از جنس زنانند؟
آیا تا به حال از خود پرسیده اید چند درصد مسولیتهای حساس( مثل وزارتها و امثال آن) در جوامع مدعی در اختیار زنان است؟
با وجود این، در اسلام آزادی زنان، جدی، شریف و بیشتر و با اعتبارتر از بی شرمی های مفرطی است که در جوامع بی بندوبار رایج می باشد و در آن جسم چیزی بیش از یک شیء تلقی نمی شود. امروزه غرب در محکوم کردن قوانین اسلام که از اختلاط دو جنس در همه سطوح جامعه جلوگیری و خلوص اراده را حفظ می کند، به سرعت عمل می نماید.
و این درحالیست که ، تحقيقات نشان مى دهد در ايالات متحده آمريكا، روزانه ده زن توسط همسرانشان كشته مى شوند كه ۷۴ درصد مقتولان زنانى هستند كه همسرانشان را ترك و تقاضاى طلاق كرده اند يا عليه رفتار خشونت آميز زوجشان شكايت كرده اند، در روسيه نيز تقريبا نيمى از مقتولان سال ۱۹۹۵ زنانى بودند كه به دست همسرانشان كشته شدند. در سال ،۱۹۹۳ ۱۴هزار زن به وسيله همسران خود كشته و۵۴ هزارنفر ديگر به شدت مضروب شدند. ( تاريخ شمسی نشر 16/06/1384- روزنامه - ایران)
فصل سوم: جایگاه زن در قرآن
دیدگاه قرآن نسبت به زن
در دین مبین اسلام از جهتی، دو منبع برای آگاهی از نظریات اسلام وجود دارد یکی روایات، دوم قرآن کریم. از میان ایندو آیات الهی متیقن تر و محکم تر می باشد. چرا که روایات وارده باید از دو جهت مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان آن را مورد استناد قرار داد، اول از جهت سند، دوم از جهت دلالت. به عبارت اخری باید بررسی شود تا روایت مورد نظرمشکل سندی و دلالی نداشته باشد. اما قرآن کریم تنها از یک جهت مورد بررسی قرار می گیرد چون که سند صدوری آیات الهی مورد اتفاق همه مسلمین است چراکه خداوند خود در قرآن کریم فرموده است: «انا نحن له لحافظون» در نتیجه عمده استدلالات ما از آیات الهی می باشد و در ادامه به روایات می پردازیم.
در قرآن کریم سه نوع خطاب وجود دارد:
1)عمده خطابات قرآن کریم توجهی به جنسیت ندارد وملاک را بر ایمان و تقوی و هویت انسانی قرار داده است: «یا ایها الذین امنوا ، یا ایها الناس ، یا اولی الالباب و یا اهل الکتاب»
این آیات بیانگر این مطلب است که، جنسیت نزد خداوند متعال موضوعیت ندارد و آنچه که مورد توجه خاصه ذات باری تعالی است تقوی الهی است:«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ»( حجرات ایه 13)
1) ویا اگر بنا باشد تا جنسی را مورد خطاب قرار دهد هردو جنس را مخاطب قرار می دهد: إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً
2) قسم سوم خطاباتی است که متوجه جنس خاصی می باشد، در این قسم هم خطاب به مرد وجود دارد و هم خطاب به جنس مونث: یا عیسی،( ال عمران 55) یا مریم ( ال عمران 45)
قرآن کریم زن ومرد را درهویت انسانی برابر دانسته وآنها را دوقطب مکمل یکدیگر می داند . درنگاه قرآن جنس درجه اول وجنس طفیلی و درجه دوم وجود ندارد . قرآن کریم آنگاه که ازمقام انسان وحقیقت او سخن به میان می آورد ، او را صاحب کرامت معرفی کرده وتفاوتی میان دو جنس زن ومرد قائل نمی شود آنجا که می فرماید : ولقد کرمنا بنی آدم و در توصیف حقیقت انسان او را ازسایر مخلوقات برتری داده و می فرماید : ونفخت فیه من روحی وبه خاطر آفرینش انسان به خود تبریک می گوید : فتبارک الله أ حسن الخالقین
در همه این موارد هیچ تفاوتی بین جنس مذکر و مونث وجود ندارد و درتمامی این آیات ،سخن ازماهیت وحقیقت انسانی است که تمایز جنسیتی درآن راه ندارد.
خداوند در قرآن کریم آنجا که بخواهد امر به اکرام و احترام کند هیچ تفاوتی در جنسیت قائل نمی شود و هیچ امتیازی برای مردان قائل نیست مثلا خداوند به صراحت به فرزندان امر می کند که به پدر و مادر خود اف ( کمترین بی احترامی ) هم نگوئید آنجا که می فرماید: .لا تقل لهما اف (اسراء ایه 23)همانطور که می بینید خداوند در این آیه شریفه هیچ تفاوتی در جنسیت قائل نشده است و پدر و مادر را در یک سطح بیان می کند و به جنس زن به عنوان جنس درجه دوم نگاه نمی کند.
و یا در آنجا که می فرماید و بالوالدین احسانا (بفره ایه 83)در این آیه شریفه لطائف زیبائی وجود دارد که با توجه به بحث به تعدادی اشاره می شود:
1) خداوند متعال فرمودند: الوالدین ، این می فهماند که ما موظف به اکرام و احترام هردو( پدر و مادر ) هستیم نه فقط پدر، والا می فرمود و بالوالد احسانا
2) خداوند متعال در این آیه فرمودند و بالوالدین ، والدین را همراه با کلمه باء آوردند تا به ما بفهماند که وظیفه اصلی ما اینست که با دستان خود ، خودمان (مباشرتا) اقدام به این کار کنیم نه اینکه به کسی دیگر پول بدهیم تا برای پدر ومادرمان کاری انجام دهند
3) خداوند متعال فرمودند الوالدین ، این می فهماند که این حکم مخصوص پدر ومادر خونی است ، والا می فرمود و بالابوین احسانا و یا از کلمات دیگر استفاده می کرد چراکه عرب به رهبر و پدر خانم و عمو هم اب اطلاق میکند ولی والدین مخصوص پدر ومادر خونی است.
4) خداوند متعال فرمودند الوالدین ، این می فهماند که این حکم برای همه پدر و مادر با هر دین و مذهب و عقیده ای است چراکه ال برای جنسیت است که شامل همه والدین می شود.
5) خداوند متعال این حکم را مخصوص زمان و مکان خاصی نکرد و بطوریکه شامل هر مکانی و هر زمانی حتی بعد مرگ هم می شود و الا می فرمود و بالوالدین احسانا حیا یعنی ما حتی بعد مرگ پدر و مادرمان هم وظیفه اکرام و احترام داریم ( مثلا با قائت فاتحه )
6) خداوند در چهار جای قرآن جمله وبالوالدین احسانا را فرموده است که بالاتفاق جملات قبل اشاره به توحید دارد که این اهمیت احسان به پدر و مادر را می رساند ( بقره 83 ، نساء 36، انعام151، اسراء 23 ) چونکه توحید اولین و اساسی ترین وظیفه ای است که خداوند بر عهده انبیاء قرار داده است و تمام ادیان ابراهیمی برای دعوت مردم به توحید است، حال می بینیم که خداوند بعد از خود به پدر و مادر پرداخته است.
و………
همانطورکه مشاهده کردید خداوند در آیه فوق هیچ تفاوتی بین پدر و مادر قائل نشده است و هر آنچه که از آیه فهمیده می شود برای هردو می باشد.
نگاه ارزشمدارانه نسبت به زن ، درسرتاسر قرآن نمایان است به گونه ای که هرجا از مردان مومن وصالح سخن به میان می آورد ، زنان مومنه وصالحه را درکنار آنها مطرح کرده آنجا که می فرماید:
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ الْقَنِتِينَ وَ الْقَنِتَتِ وَ الصَّدِقِينَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الصَّبرِِينَ وَ الصَّبرَِاتِ وَ الْخَشِعِينَ وَ الْخَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّئمِينَ وَ الصَّئمَتِ وَ الحَْفِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَفِظَتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لهَُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمً ( احزاب ایه 35)
و زمانی که بخواهد اجر و پاداشی قرار دهد برای هردو قرار می دهد:
إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ وَ أَقْرَضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيم ( حدید ایه 18)
مردان و زنان انفاق كننده و آنها كه (از اين طريق) به خدا قرض الحسنه دهند براى آنها مضاعف مىشود و پاداش پر ارزشى دارند
لِّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيَِّاتهِِمْ وَ كاَنَ ذَالِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمً ( فتح ایه 5)
هدف (ديگر از اين فتح مبين) آن بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهايى (از بهشت) وارد كند كه نهرها از زير درختانش جارى است، و گناهان آنها را ببخشد، و اين نزد خدا پيروزى بزرگى است
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئكَ سَيرَْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم ( توبه ایه 71)
- مردان و زنان با ايمان ولى (و يار و ياور) يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مىكنند، و نماز را بر پا مىدارند، و زكات را مىپردازند، و خدا و رسولش را اطاعت مىنمايند، خداوند به زودى آنها را مورد رحمت خويش قرار مىدهد خداوند توانا و حكيم است.
وبه صراحت اعلام می کند که خداوند درپاداش اعمال افراد ، هیچ گونه تبعیضی به دلیل جنسیت آنها روا نمی دارد ، آنجا که می فرماید:
وَ مَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لَا يُظْلَمُونَ نَقِيرً ( نساءایه 12)
درقرآن کریم سخن ازتاخر زمانی درخلقت زن وجود دارد اما ترتب ارزشی ،آنچنان که کتاب مقدس به آن تصریح می کند ، درقرآن مطرح نشده است . آنچه درنگاه قرآنی موجب تمایز ارزشی انسانها درپیشگاه الهی است ،تقوا الهی است ونه جنسیت . آنجا که می فرماید ان اکرمکم عندالله اتقیکم ( حجرات ایه 13)
قرآن کریم براین مساله تصریح می کند که پاداش اخروی و راه یافتن به مقام قرب الهی ،ارتباطی به جنسیت نداشته بلکه به وابسته ایمان وعمل صالح است.آنجا که می فرماید:
و من عمل صالحا من ذکرأو أنثی وهو مومن فاولئک یدخلون الجنه یرزقون فیها بغیرحساب. ( غافر ایه 40)
می بینیم که در نظر قرآن مرد و زن هیچ تفاوت جوهری ندارند و در آموزه های دینی حمایت بیشتری از زنان و مادران می شود حضرت امام زين العابدين (ع) در رساله حقوق كه لزوم رعايتحقوق ارحام را بيان فرموده اولين حق را در نظام خانوادگى به مادر داده، آنگاه از حق پدر سخن به ميان آورده ایشان می فرمایند : «.. . وحقوق رحمك كثيرة متصلة بقدر اتصال الرحم في القرابة فاوجبها عليك حق امك ثم حق ابيك ثم حق ولدك ثم حق اخيك ثم الاقرب فالاقرب». ( زن در آینه جلال و جمال ص 38)
تفاوت در تکالیف و حقوق
اشاره به این مطلب هم ضروری به نظر می رسد که احترام واکرام قرآن نسبت به زن واعلام تساوی زن ومرد درگوهر انسانی ، به معنای تساوی درتکالیف وحقوق نیست ، زیرا تشریع تکالیف درنظام حقوقی اسلام ، برمبنای تناسب تکوین وتشریع می باشد، به این معنی که آنچه درنظام تکوین موجود است عبارتست ازتفاوت جنسیت زن ومرد وبالتبع تفاوت استعدادها وتوانمندیها ودر پی آن تفاوت در تکالیف که بواسطه تفاوت درتکالیف ، تفاوت درحقوق رخ می دهد ، برای همین خداوند متعال یک سلسله حقوق جداگانه برای هرکدام به تناسب شرایطشان وضع کرده است و ما را موظف به رعایت کامل آن می داند. در این مورد الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس معروف فرانسوى كه شهرت جهانى دارد ، در كتاب نفيس خود « انسان موجود ناشناخته » ضمن اشاره به هر دو قسم ( تفاوت در خلقت و حقوق ) مىگويد: زن و مرد به حكم قانون خلقت متفاوت آفريده شدهاند و اين اختلافات و تفاوتها، وظايف و حقوق آنها را متفاوت مىكند. ( مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19ص 167)
قرآن کریم هدف ازخلقت زن ومرد را دستیابی به آرامش و سکون دانسته است :
وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون. ( روم ایه 21)
و از جمله آيات قدرت الهى اينكه خلق فرمود از جنس شما ازواجی كه آرام گيريد و سكونت نفس پيدا كنيد به آنها و بين شما و ازواج شما قرار داد و جعل فرمود دوستى و رحمت به يكديگر.
لذا بدیهی است که هریک ازآن دو( که براساس تکوین ازویژگی های جسمانی واحساسات وعواطف متمایز برخوردارند ) بایستی نقش مکمل رابرای آن دیگری ایفاء نماید، و سکون هم در سایه سکون و آرامش طرفین حاصل می شود و سکون و آرامش طرفین هم در سایه رعایت حقوق طرفین حاصل می شود.
خداوند در قرآن کریم دو چیز را مایه آرامش قرار داده است:
الف) همسر مايهى آرامش جسم و روان : أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْه
ب) و در جائی دیگر ياد خداوند را مايهى آرامش دل و روح می داند، بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
کنار هم قرار گرفتن همسر و یاد خداوند برای رسیدن به آرامش، بیانگر اهمیت جایگاه همسر در زندگی بشری است که خداوند ارزانی داشته است.
فصل چهارم: حقوق زن در قرآن
زن و قواميت مرد
يكي از موضوعات قرآنی که مورد توجه بسیاری قرار گرفته، آيه معروف “الرجال قوامون علي النساء…” ميباشد.
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم ( النساء : 34)
مردان قوامون بر زنانند به خاطر برتري كه خدا بعضي را بر بعضي ديگر داده و بهخاطر نفقهاي كه از اموالشان ميدهند.
معنای قوامون چیست؟
ابتداء باید دید معنای قوامون در آیه چیست، بهتر است براي رفع بسياري از شبهات تحقیقی درمورد معنی قوامون شود. برای قوامون معاني و اصطلاحاتي چون سلطه، رياست، غلبه و چيرگي تعبير شده است. در میان این احتمالات ، یک احتمال دیگر هم هست که قوامون را به معنای دیگر می گیرد. این گروه می گویند: قوام به هيچكدام از اين معاني نيست و ريشهِ اين واژه “قوم ” است كه به معناي برپاداشتن (العین.ج5.ص231) و یا نقیض الجلوس ( لسان العرب ج12 ص496 )است. علامه در المیزان می نویسد : كلمه (قيم) به معناى آن كسى است كه مسئول قيام به امر شخصى ديگر است، و كلمه (قوام) و نيز (قيام) مبالغه در همين قيام است. ( المیزان ج 4 ص 543)
در قرآن بارها وبارها يقيمون الصلاه ذكر شده كه به معناي برپاداشتن نماز ميباشد. در قرآن واژه “قوامين"نزديكترين واژه به “قوامون” است كه یکی در سوره ِنساء و دیگری در سوره مائده آمدهاند
يا ايهاالذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله ( نساء ایه 135)
اى اهل ايمان! [همواره در همه امور زندگى] قيام كننده به عدل، و گواهى دهنده براى خدا باشید
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْط ( مائده ایه 8)
اى اهل ايمان! همواره (در همه امور) قيام كننده براى خدا و گواهان به عدل و داد باشید
پس قرآن کریم قوامون را به معناي برپاداشتن، قیام کردن، به عهده گرفتن و مسئوليت پذيري قلمداد كرده در غير اين صورت، اين امكان وجود داشت كه از الفاظي چون مسلطون و غالبون را همچنانكه در جاهاي ديگر مورد استفاده قرار داده بهكار برد. به وضوح پيداست كه از واژهِ برپادارندگي نيز تعابير فوق نيز برداشت نميشود، چنانچه در اغلب ترجمهها، همان واژه برپادارندگي معنا شده است. اما ناگفته نماند که حرف ” علی ” در ادبیات عرب همراه با نوعی استعلاء و برتری است و شاید اینگونه معنا شود که خداوند در کنار بار سنگین مسئولیت، نوعی برتری هم به مردان داده است تا تعادل در زندگی و عدالت بین آنها برقرار گردد چراکه در غیر این صورت نوعی ظلم و اجحاف در حق مردان صورت می گرفت که خداوند همه کارها و سختیها و مسئولیتها را بر عهده مردان قرار دهد ولی در مقابل هیچگونه امتیازی به آنان ندهد ویا برتری و استعلاء را در اختیار زنان قرار دهد.
علامه محمدتقی جعفری درباره معنای قوام می نویسد: مقصود از قوام قيم ؛ به اصطلاح فقهى و حقوقى نيست ، زيرا قيم كسى را ميگويند كه اختيار تصرف در مال و توجيه زندگى كسى ديگر را در اختيار داشته باشد ، مانند قيم صغير و قيم ديوانه و سفهاء و غير ذلك . و مسلم است كه مرد به هيچ وجه قيمومتى بر زن ندارد . زيرا زن در تمام شئون زندگى اقتصادى و اخلاقى و مذهبى و اجتماعى از آزادى و اختيار كامل برخوردار است. ( شرح نهج البلاغه ج11 ص 271)
در نتیجه آیه شریفه دلالتی بر فضیلت جنس مذکر به لحاظ مذکر بودن بر جنس مونث ندارد. استاد بزرگوار، علامه مطهری در این زمینه می گوید: اينطور نيست،( که آیه دلالت بر فضیلت مردان بکند ) چون عبارت آيه دارد كه: بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما انْفَقوا مِنْ امْوالِهِمْ، نمىگويد: بما فَضَّلَ اللَّهُ الرِّجالَ عَلَى النِّساءِ، مىگويد: بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ كه در مجموع، يعنى به موجب مجموع مزايايى كه دو طرف دارند، مرد به حسب خلقت براى حكومت در خانواده ساخته شده نه زن
شرائط قوام
در اينجا سه سوال مطرح ميشود:
1) آیا قوام مردان مطلق است یا دارای قیودی است؟
2) اينكه برتري و افضليت مرد بر زن عام و كلي است؟به عبارتي آيا تمامي مردان بر تمامي زنان برتري دارند؟و هر مرد ميتواند نسبت به زنان علي رغم اينكه همسر او نباشد همچنان قواميت يا اينكه هر مرد بر همسر خود فقط قوام است؟
3) اين برتري و افضليت “بما فضل الله بعضهم علي بعض ” در چه اموري است؟ به عبارتي از نظر قرآن در تمامي امور مرد بر زن افضليت دارد يا صرفا در امور خاصي؟
جواب سوال اول
آیه شریفه با دو قید برای مردان قوامیت قائل شده است، یکی از آندو فضیلت و برتری ای است که خداوند به مردان ارزانی داشته است مثل قدرت جسمانی شجاعت تحمل سختیها و….. وفضیلت دیگر آنست که مردان خود به آن دست می یابند و اگر این شرائط نباشد قوام هم نخواهد بود. قوام مردان با دو قید مطرح شده است:
1) به دليل اين برتري كه خداوند بعضي بر بعضي قائل شده است: بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ
یعنی خداوند به موجب مجموع برتريهايى كه مرد از جنبهاى بر زن و زن از جنبهاى بر مرد دارد، وظيفه قوامت مال مرد است، كه حرف بسيار درستى است. ( مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج22، ص: 630)
و این برتری را خداوند از جانب خود به مردان عطا کرده است و جای هیچگونه اعتراضی نیست چونکه اعتراض در تقسیم حقوق در جائی است که ما هم حقی داشته باشیم درحالی که ما موجودات و مخلوقات در برابر اراده الهی هیچ حقی نداریم تا خواهان احقاق آن شویم.
2) به دليل بار مسئوليت اقتصادي و به عبارتي پرداخت نفقهاي كه بر دوش دارند: و بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم
یعنی مردان چونکه دارای این دو شرط هستند پس قوام و رهبری خانواده با اوست و اگر غیر این لحاظ می شد ، خلاف عدالت خداوند متعال بود. پس اینگونه نیست که هر مردی با هر شرائطی بر زنش - به مجرد اینکه همسر اوست – قوام داشته باشد
جواب سوال دوم
با توجه به مطالب ارائه شده نمی توان قوام مردان را بر غیر مورد قید تعمیم داد. به عبارت دیگر هر مرد زمانی بر زنی قوام دارد که عامل به شرائط مذکور باشد لذا مثلا زید هیچگونه قوامی بر زن همسایه یا زن برادر و غیره ندارد بلکه در قوامیت او، مصداق بارزش همسرش می باشد آن هم با وجود آن دو شرط.
جواب سوال سوم
همانطور که اشاره شد خداوند بخاطر برتری ای که به مردان به تناسب شرائطشان تفضل کرده است قوام را هم به آنان داده است تا تعادل در زندگی به نحو شایسته اعمال گردد. لذا این حرف که مردان در تمام زمینه ها بر زنان برتری داده شده اند حرف گزافی بیش نیست چرا که همانطور که خداوند مردان را در زمینه قوای جسمانی و اداره جامعه و مسئولیت پذیری و مسائل دیگر برتری داده است ، زنان را هم در زمینه هائی همچون اداره خانواده و احساسات پاک مادرانه و تربیت فرزندان و روابط عمومی بسیار قوی و مسائل دیگر بر مردان برتری داده است که خداوند با لحاظ مجموع برتریها ، قوام و مسئولیت را بر عهده مردان قرار داده است چراکه قدرت تحمل مردان در مواجهه با مشکلات و آسیبها بیشتر از زنان است وزنان به تعبیر مولی امیرالمومنین همانند گلی هستند که قادر به تحمل مشکلات و سختیها نیستند. چنانچه در طول تاريخ عمر بشر به ندرت ديده شده كه امور سخت و طاقتفرسا را به زن محول كنند. مگر در جايي كه زن را به بيگاري و استثمار كشانده باشند و يا در عرصههايي چون مسابقات ورزشي و قدرتي، هيچ جا ديده نشده كه زن و مرد در يك جا به چالش و مبارزه دعوت كنند.
فهرست کوتاهی از روایاتی که اشاره به جایگاه زنان دارد:
دختر، نشانه خوش قدمي زن است
فرزند اوّل اگر دختر است، نشانه خوشقدمي زن است.
اكرام دختر در اسلام
اسلام مهرباني بيشتر و اكرام به دختران را سفارش كرده
تحفه را اول به دختر بدهيد
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَةً فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيل
توجه خداوند به دختران
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي عَلَي الانَاثِ أَرَقُّ مِنْهُ عَلَي الذُّكُور
ِدختر نعمت است
قَالَ الصَّادِقُ(ع):الْبَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ فَإِنَّمَا يُثَابُ عَلَي الْحَسَنَاتِ وَ يُسْأَلُ عَنِ النِّعْمَةِ .
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):مَنْ كَانَتْ لَهُ ابْنَةٌ وَاحِدَةٌ كَانَتْ خَيْراً لَه
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):مَا مِنْ بَيْتٍ فِيهِ الْبَنَاتُ إِلا نَزَلَتْ كُلَّ يَوْمٍ عَلَيْهِ اثْنَتَا عَشْرَةَ بَرَكَةً وَ رَحْمَةً مِنَ السَّمَاءِ وَ لا يَنْقَطِعُ زِيَارَةُ الْمَلائِكَةِ مِنْ ذَلِكَ الْبَيْتِ يَكْتُبُونَ لابِيهِمْ كُلَّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ عِبَادَةَ سَنَةٍ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):نِعْمَ وَلَدُ الْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُونِسَاتٌ مُبَارَكَاتٌ مُفَلِّيَاتٌ
مهریه
زنان در جوامع قبل از اسلام به عنوان جنس طفیلی ودرجه دوم نگریسته می شدند. اسلام عزیز برای از بین بردن این دیدگاه اقدام به وضع بسیاری قوانین برای زنان کرد تا زنان بتوانند جایگاه واقعی خود را به دست بیاورند.
در جوامع پیش از اسلام عنوان مهریه در قالبهای مختلف وجود داشت ، مثلا مهریه خواهر یا دختر را ازدواج با زن دیگر قرار می دادند ویا مهریه زن را کسی دیگر غیر از زن می گرفتند که در هرصورت نفعی برای رنان نداشت ولی اسلام برای اصلاح آن، قوانینی را وضع کرد تا منعفت آن ( مادی و معنوی ) نصیب زنان شود.
آنچه که در این اثر سعی می شود این است که عنوان شود که مهریه در اسلام ابزاری است برای حفظ کرامت جایگاه زنان،نه به عنوان تحقیر زنان آنگونه که غربیها می گویند
تمام احکام وقوانین اسلام براساس حکمت ومتناسب با شرائط وضع شده است، خصوصا قوانین واحکام مربوط به زنان و مردان، دائما این سوال مطرح بوده وخواهد بود که چرا این حکم در حق زنان به این گونه وضع شده؟ وچرا آن گونه نشد؟
یکی از این موارد، مساله مهریه زنان است، از آنجائی که مهریه در جوامع غربی وجود ندارد این سوال مطرح می شود که آیا مهریه تحقیر زنان است؟ مگر زنان با مران چه تفاوتی دارند که اسلام این قانون را برای زنان وضع کرده است؟
مهریه چیست؟
مهریه مقدار مالی است که مردان در عقد نکاح به زنان به عنوان پیشکش می دهند، خواه این مال پول باشد یا ملک باشد یا امور معنوی مثل تعلیم قرآن کریم.
در دین مبین اسلام مهریه بر مردان واجب است و بایست عندالمطالبه به زن داده شود. آیات متعدی به مساله مهریه وکابین زنان در شرائط و حالات خاص ( منکوحه و غیرمنکوحه، مهر المسمی و مهرالمثل و….) پرداخته است
آیه صداق
وَ ءَاتُواْ النِّسَاءَ صَدُقَاتهِِنَّ نحِْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شىَْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكلُُوهُ هَنِيًا مَّرِيًا(نساء ایه 4) مهر آنان را به طيب خاطر به آنها بدهيد. و اگر پارهاى از آن را به رضايت به شما بخشيدند بگيريد كه خوش و گوارايتان خواهد بود
این آیه به صراحت تمام دلالت به وجوب مهریه بر مردان می کند. از آنجائی که ما اعتقاد داریم جملات و حتی تمام کلمات آیات الهی براساس حکمت و برای منظوری است لذا برای پی بردن به اصل صداق و رسیدن به جواب سوالات و شبهات بایست ابتدا واژگان و کلمات آیه صداق را مورد بررسی قرار داد.
استعمال آتوا در قرآن کریم
کلمه آتوا در قرآن کریم درهمه موارد استعمال دلالت بروجوب می کند وغالبا در زکات بکار رفته است. آتوا در زکات دو استعمال دارد یکی بالصراحه است وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ(نور ایه 56) دیگری به الاشاره دلالت بر زکات می کند آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ(انعام ایه 141)
واما یکی از مواردی که آتوا در زکات بالصراحه و بالاشاره استعمال نشده است، آیه 4 سوره مبارکه نساء است که همانند موارد مشابه استعمالات، دلالت بر وجوب صداق (مهریه) می کند.
معنای صدُقات(به ضم دال) چیست؟
فخرالدین طریحی در مجمع البحرین در معنای صدُقات می نویسد:
قوله تعالى وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَ أي مهورهن واحدتها صدقة
یعنی صدُقات در آیه مذکور به معنای مهریه است که مفرد آن صدقه است(مجمع البحرین ج5 ص199)
راغب اصفهانی هم آنرا به معنای مهریه و کابین زنان گرفته است(المفردات فی غریب القران ص 478 آخر صفحه)
واما در اینکه معنای صدُق در آیه مذکور چیست ، اکثریت قریب به اتفاق مفسرین آن را به معنای مهریه و کابین زنان گرفتند. علامه طباطبائی می نویسد:
صدُقه (به ضمه دال) و صدَقه (به فتح دال) و صداق هر سه به معناى مهريهاى است كه به زنان مىدهند(المیزان ج4 ص269)
چرا به مهریه صداق می گویند؟
در اینکه چرا خداوند متعال از مهریه با عنوان صداق یاد کرده است یقینا بی جهت نیست و در آن حکمتی خوابیده است. شهید مطهری در این باره می گوید
خداوند به این جهت مهریه را با نام صدُقه (به ضم دال) ياد كرده است چونکه صدقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صداق يا صدقه گفته مىشود كه نشانه راستين بودن علاقه مرد است. بعضى مفسرين مانند صاحب كشّاف به اين نكته تصريح كردهاند؛ همچنانكه بنا به گفته راغب اصفهانى در مفردات غريب القرآن علت اينكه صدَقه (بفتح دال) را صدقه گفتهاند اين است كه نشانه صدق ايمان است (مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج19 200 (
همانطورکه از لفظ صدق برمی آید این است که مراد از مهریه چیزی است که بیانگر صدق و راستی مردان در ابراز علاقه و عشق است ولی این بدان معنا نیست که هرچه مهریه بالاتر باشد علاقه و محبت مرد نسبت به زن بیشتر خواهد بود. در روایات اسلامی و سنت معصومین مهریه زیاد جایگاهی ندارد و از آن نهی شده است وآن به بدین معنا نیست که بایست و الزاما مهریه را کم و ناچیز گرفت بلکه معقول آن است که هرکس به حد توان خود مهریه قرار دهد و بایست توجه داشت که مهریه به عنوان هدیه و پیشکش است ومعقول نیست که در آن چانه زنی بکنند وکار به جدائی وبرهم خوردن ازدواج بکشد. آنچه که از آیات و روایات برمی آید این است که مهریه توافقی است ونبایست به حدی باشد که در توان مرد نباشد واگر مهریه کم گرفته شود به نظریه اسلام نزدیکتر است
معنای نِحله
درمعنای نحله درآیه مذکوردر باب مهریه دو دیدگاه مطرح است :
1- نحله رابه معنای فریضه گرفتندوآن را به لهجه قیس عیلان نسبت داده اند(سیوطی الاتقان فی علوم القرآن.ج1.ص422).از این رو گفته اند “نحل” یک ریشه کهن سامی است و در بیشتر زبانهای سامی مثل زبان سبئی(یکی از زبانهای کهن یمن) یا در عبری و فینیقی و….به کار رفته و مفهوم اصلی آن"تصرف کردن"به ملکیت دادن"و…..است(مفردات قرآن.محمود طیب حسینی.ص210)
که مرد در قبال کارهای زن ( مثل بضع و خانه داری و بچه داری و شیردادن و …) مدیون زن می شود وباید چیزی بدهدواتخاذ این معنا را با توجه به وجوب مهریه اولی می دانند در این معنا مهریه متعلق وتحت ملکیت دختر است نه ولی یاپدر او. روشن است در چنین فضایی جای سخن گفتن از هدیه وبخشش نیست.
2- عده ای آن را به معنای هبه و عطیه بدون عوض و ثمن گرفتند. علامه طباطبائی در شاهکار تفسیری خود می نویسد: والنحلة هي العطية من غير مثامنة(المیزان ج4 ص169)
وكلمه” نحله” به معناى عطيهاى است مجانى كه در مقابل ثمن قرار نگرفته باشد.
ابراهیم عاملی به نقل از طبری می نویسد: نحلة: يعنى مهر بطور بخشش (عطیه) الزام(تفسیر عاملی ج2 ص327)
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر شریف قمی می نویسد مراد از نحله در آیه مذکور به معنای هبه و بخشش است «تفسير القمي، ج1، ص: 131»
شیخ طوسی در تفسیر شریف التبیان می نویسد
و يقال: نحلت الرجل: إذا وهبت له نحلة و نحلا، و نحل جسمه و نحل: إذا دق، و سمي النحل نحلا لأن اللَّه نحل الناس منها العسل الذي يخرج من بطونها، و النحلة عطية عليك على غير جهة المثامنة،( التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص: 109)
یعنی مراد از نحله هبه است و نحل( زنبورعسل ) را به این خاطر نحل می گویند، چون زنبور عسل به مردم عسل مىبخشد و توقّعى هم ندارد از اینرو به عطیه بدون عوض نحله می گویند
فخررازی سنی مذهب می نویسد: برای نحله دو معنا ذکر شده ودر معنای دوم به نقل از کلبی می نویسد مرد از نحله عطیه و هبه است و بعد پیرامون آن توضیحاتی دارد
……فقوله: آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً أي آتوهن مهورهن، فإنها نحلة أي شريعة و دين و مذهب و ما هو دين و مذهب فهو فريضة. الثاني: قال الكلبي: نحلة أي عطية و هبة…
ایشان به نقل از ابوعبیده می نویسد که معنای نحله در آیه شریفه یعنی با طیب خاطر چیزی را دادن و آن برای اینکه نحله در لغت به معنای عطیه بدون عوض است
في تفسير النحلة قال أبو عبيدة: معنى قوله نِحْلَةً أي عن طيب نفس، و ذلك لأن النحلة في اللغة العطية من غير أخذ عوض(مفاتيح الغيب، ج9، ص: 49)
زمانیکه ما نحله را به معنای هبه وعطیه بدون عوض بگیریم معنایش این است که مردان قبل عقد ازدواج بایست مبلغی را به عنوان صداق و مهریه در قالب هبه و عطیه بدون عوض ( یعنی، این صداق در قبال هیچ کاری از طرف زنان نیست ) به زنان بدهند. فایده آن در این است که اگر ساعتی بعد انعقاد عقد کارشان به جدائی وطلاق بکشد (اگرچه بعد یک ساعت ازعقد )، مرد موظف است نصف ( درفرض عدم دخول ) و یا همه مهریه( درفرض دخول ) به رن بدهد بدون اینکه زن کاری برای مرد انجام دهد.با طرح این دو دیدگاه وبررسی مختصر آن گزینش آن را به عهده ی مخاطب محترم قرار میدهیم ولی به نظر بنده شاید بشود گفت:مهریه فریضه ای است که باید آن را با راستی وطیب خاطر پرداخت.
آیا مهریه بهاء زن وبرای تحقیر زن است؟
اکنون این سوال مطرح می شود که فلسفه جعل مهریه چیست؟ این سوالی است که از جانب مخالفین و افراد به اصطلاح مدافعین حقوق زنان مطرح می گردد. آنان معتقدند که مهریه، نوعی تحقیر واهانت نسبت به جنس زن است، آنان می گویند که درصورت تساوی زن ومرد، وجهی ندارد تا برای زنان مهریه قرار داده شود. این گروه براین عقیده اند که پرداخت مهریه در قبال استمتاع از زنان است ومی گویند: اسلام با جعل مهریه ، اقدام به خریدن زنان کرده است یعنی زنان را کالا فرض کرده ومردان برای به دست آوردن آن پول ( مهریه ) می دهند.
لذا کسانی که معتقد به برابری حقوق زن و مرد هستند اغلب مهریه را نوعی قیمت گذاری بر زن میدانند. این افراد اعتقاد دارند که ریشه این سنت به نگاه جنسیتی موجود به زن بر میگردد و اینکه زن کالایی است که برای تملک آن باید مثل هر کالای دیگر بهایی پرداخت کند
در اینکه چرا خداوند مهریه را برای زنان درمقابل انجام هیچ کاری وضع فرموده است سوالی است که برای رسیدن به جواب آن بایست به خود آیه شریفه مراجعه کرد.
تعبیر قرآن کریم از مهریه به صداق( همانطور که اشاره شد ) بیانگر جنبه معنوی ، ودر کنار آن جنبه مادی است. صداق به این معناست که اگر مردان در عشق و علاقه خود صادقند ، چیزی را به عنوان هدیه و پیشکش به همسرش تقدیم می کند تا هم ابزاری باشد برای نشان دادن علاقه و هم پشتوانه ای باشد برای او. از اینرو مهریه دو جنبه دارد :
اول اینکه مهریه به عنوان پشتوانه زنان است. برفرض که مرد بخواهد همسرش را طلاق دهد این مهریه است که به عنوان سرمایه و پشتوانه روزهای تنهائی کارساز است
دوم اینکه مهریه به عنوان ابزاری است برای ابراز علاقه ومحبت وصدق در عشق خود، به عبارت دیگر مردان به اندازه وسع خود در برابر علاقه خود به زن مورد علاقه اش چیزی را به عنوان مهریه و پیشکش وبرای جلب توجه او تقدیم می کند
خداوند در سوره آل عمران می فرماید
«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ» یعنی اگر در مرا دوست می دارید پس از من تبعیت کنید
محبت و علاقه و دوست داشتن از قبیل چیزهائی نیست که بتوان آن را وزن کرد یا مقدار خالص را از ناخالصش مشخص کرد از اینرو خداوند برای اینکه به ما بفهماند که مقدار علاقه ومحبت ما به او چقدر است است می فرماید فاتبعونی پس از من تبعیت کنید و به حرفهایم گوش کنید یعنی مقدار علاقه ودوست داشتنتان در ظرف عمل مشخص و معین می شود لذا مهریه هم ظرفی است برای ابراز علاقه ومحبت مردان نسبت به زنان ولی با وجود این حرف ؛ نمی توان قائل شد که مهریه بسیار سنگینی که در توان مرد نیست بیان کننده میزان علاقه مرد است( این مطلب، بحث جداگانه ای می طلبد )
در هردو فرض، هیچ توهین واهانتی به جنس زنان مشاهده نمی شود بلکه اقدامی است برای حفظ حقوق وکرامت و جایگاه زنان.
این مطلب درست است كه مرد و زن هر دو از زندگى زناشويى بطور يكسان سود ميبرند، ولى نمىتوان انكار كرد كه در صورت جدايى وطلاق ، زن متحمل خسارت بيشترى از لحاظ روحی و مالی خواهد شد زيرا از طرفی مرد با توجه به شرائط خاص بدنى و روحی، معمولا در اجتماع نفوذ و تسلط و کارائی بيشترى دارد، حتى در جوامع اروپايى كه زنان به اصطلاح از آزادى كامل برخوردارند نشان ميدهد كه اکثر اعمال پر درآمد در دست مردان است
واز طرف دیگرمردان براى انتخاب همسر مجدد امكانات وشرائط بهتری دارند ولى زنان مطلقه خصوصا با گذشت قسمتى از عمر آنها، و از دست رفتن سرمايه جوانى و زيبايى، امكاناتشان براى انتخاب همسر جديد كمتر خواهد بود
با توجه به اين جهات روشن مىشود که مهریه نه تنها برای تحقیر زنان نیست بلکه در حقيقت چيزى است به عنوان جبران خسارت براى زنان وسيلهاى است براى تامين زندگى آينده او، و علاوه برآن مسئله مهر معمولا همانند مانعی در برابر تمايلات مردان نسبت به جدايى و طلاق محسوب مي شود(تفسير نمونه، ج3، ص: 265)
فلسفه مهریه را می توان در امور ذیل خلاصه کرد
برای روشن شدن این سوال که آیا مهریه درصدد ارزش دادن به زنان است نه به برای تحقیر، خوب است به فلسفه مهریه ( رائه شده در کتب بزرگان ) توجه کنیم. بزرگان دین ما برای جعل مهریه حکمتهائی ذکر فرمودند
1) مهریه به عنوان هدیه وعطیه از طرف مردان است چرا که هدیه دادن به محبوب ابزاری است برای اظهار محبت و نشان دادن علاقه،
2) مهریه قانون عشق و جذب است: مرد از نظر آفرینش مظهر طلب، عشق و تقاضا است و زن مظهر محبوبیت و معشوقیت مى باشد
3) مهریه پاداش و نشانه حیا و عزت زن است. مهر با حیا، عفت و عزت زن یك ریشه دارد.
4) مهریه باعث بقاى خانواده و مانع از فروپاشى آن است. برخى مردان هوس باز گاه بدون هیچ دلیلى همسر را ترك و زن دیگرى را كه جوان تر و با نشاط تر است انتخاب مى كند. مهریه مانع عمده اى در مقابل این هوس رانى ها است
5) مهریه به عنوان پشتوانه است: وجود مهریه یك نوع احساس امنیت اقتصادى و پشتوانه براى زنان مى باشد
در نتیجه ، مهریه از نظر اسلام علاوه بر جنبه مادی ،حكمت هاى دیگرى نیز در تعیین مهر نهفته است. بنابراین نه تنها به زنان به عنوان كالا نگاه نشده بلكه ارزش و احترام زن به وسیله وضع و تأیید چنین قانونى محفوظ مانده است
آیا مهریه تاسیس اسلام است
از آیه مبارکه 4 سوره نساء برمی آید که مهریه وصداق قبل از اسلام وجود داشت، و قرآن کریم همان مساله را تائید و تاکید کرد و برای آن تعریف جدید و کاملی ارائه نمود تا جلوی سوء استفاده ها را بگیرد. تاریخ نیز نشان داده که ریشه های مهریه در ادیان گذشته دیده می شود . مهر، کابین، دست پیمان، بضع صداق، شیربهاو روی گشای واژگانی هستند که در فارسی برای مهریه به کار رفته است(دهخدا ذیل کلمه مهریه). یکی از مورخان حقوق در توضیح اصل و ریشه ی واژه ی مهر، می نویسد: اصل این لغت سامی و مشتق از «موهار» است که پس از انتقال از لغت عبری (قیمت و بهای زن) به زبان عربی، به عنوان «مهر» تغییر یافته است(الترما نینی، عبدالسلام; الزواج عندالعرب فی الجاهلیه و الاسلام - حلب دارالعلم العربی )
ویل دورانت در کتاب معروفش در این زمینه می نویسد:
اگر زني از شريعت يهود سرپيچي ميكرد ـ مثلا بي آنكه چيزي بر سر داشت به ميان مردم ميرفت، يا در ملأ عام نخ ميرشت، يا با هر سنخي از مردان صحبت مي كرد، و يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانهاش حرف ميزد همسايگانش ميتوانستند سخنان او را بشنوند ـ مرد حق داشت، بدون پرداخت مهريه، او را طلاق دهد(تاریخ تمدن ج4 عصرایمان ص461)
قانون مهریه ، یک قانون تاسیسی از جانب اسلام نیست بلکه در ادیان و اقوام پیش از اسلام هم وجود داشت، با این تفاوت که اسلام به آن شکل بهتر وکاملتری داده است تا از آن سوء استفاده نشود
مهر در قرآن
لَّا جُنَاحَ عَلَيْكمُْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلىَ المُْوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلىَ الْمُقْترِِ قَدَرُهُ مَتَاعَا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلىَ المُْحْسِنِينَ(بقره ایه 236)
اگر زنانى را كه با آنها نزديكى نكردهايد و مهرى برايشان مقرر نداشتهايد طلاق گوييد، گناهى نكردهايد. ولى آنها را به چيزى در خور بهرهمند سازيد: توانگر به قدر توانش و درويش به قدر توانش. اين كارى است شايسته نيكوكاران.
وَ إِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَاْ الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاَحِ وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ لَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(بقره ایه 237)
اگر برايشان مهرى معين كردهايد و پيش از نزديكى طلاقشان مى گوييد، نصف آنچه مقرر كردهايد بپردازيد مگر آنكه ايشان خود، يا كسى كه عقد نكاح به دست اوست، آن را ببخشد. و بخشيدن شما به پرهيزگارى نزديكتر است. و فضيلت را ميان خود فراموش مكنيد، كه خدا به كارهايى كه مىكنيد بيناست.
وَ لِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعُ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلىَ الْمُتَّقِينَ(بقره ایه 241)
براى زنان مطلّقه بهرهاى است شايسته، چنان كه در خور مردان پرهيزگار باشد.
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهََا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلا(احزاب ایه 49)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون زنان مؤمن را نكاح كرديد و پيش از آنكه با آنها نزديكى كنيد طلاقشان گفتيد، شما را بر آنها عدهاى نيست كه به سرآرند. پس آنان را برخوردار كنيد و به نيكوترين وجه رهايشان كنيد
مهریه همسر موسی (ع)
قَالَ إِنىِّ أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتىََّ هَتَينِْ عَلىَ أَن تَأْجُرَنىِ ثَمَنىَِ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّلِحِينَ(قصص ایه 27)
گفت: مىخواهم يكى از اين دو دخترم را زن تو كنم به شرط آنكه هشت سال مزدور من باشى. و اگر ده سال را تمام كنى، خود خدمتى است و من نمىخواهم كه تو را به مشقت افكنم. ان شاء اللَّه مرا از صالحان خواهى يافت.
قَالَ ذَالِكَ بَيْنىِ وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَينِْ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلىََّ وَ اللَّهُ عَلىَ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ(قصص ایه 28)
گفت: اين است پيمان ميان من و تو. هر يك از دو مدت را كه سپرى سازم بر من ستمى نخواهد رفت و خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.
روایات
في الفقيه عن الصادق عليه السلام «من تزوج امرأة و لم ينو أن يوفيها صداقها فهو عند اللَّه زان
و قال أمير المؤمنين صلوات اللَّه و سلامه عليه ان أحق الشروط أن يوفى بها ما استحللتم به الفروج»
از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه كسيكه زن بگيرد و قصد نداشته باشد كه مهر او را بدهد او نزد خدا زناكار است
و از امير المؤمنين (ع) نقل شده كه سزاوارترين ديون به وفا آن دينى است كه موجب حليت زن براى انسان شده است(تفسير الصافي، ج1، ص: 42)
ديگر اينكه با ملحق كردن ضمير (هُنَّ) به اين كلمه مىخواهد بفرمايد كه مهريه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر؛ مهر مزد بزرگ كردن و شيردادن و نان دادن به او نيست. سوم اينكه با كلمه «نحله» كاملًا تصريح مىكند كه مهر هيچ عنوانى جز عنوان تقديمى و پيشكشى و عطيه و هدي ندارد «مجموعه آثار شهید مطهری، ج 19 ص 200)
نبی اکرم صلوات الله علیه فرمودند: «إن الله یغفر کل ذنبٍ یوم القیامه الا مهر إمرأة..- خداوند هر گناهی را می بخشد در روز قیامت مگر مهر ادا نشده زن را و …(- وسائل الشیعه،ج 21)
نتیجه
با بررسی جایگاه زن در قرآن کریم “کتاب آسمانی"مسلمانان و مقایسه ی آن با کتب آسمانی پیشین و فرهنگها و اقوام وملل دیگر دریافتیم قرآن در عصری که بشر کمتر ارزشی را برای موجود مونث قائل نبود در آن زمان خداوند جایگاه ویژه ای را در کتاب آسمانی به این موجود بخشیده است و حقوق و تکالیفی را برای آن قائل شده است که توجه به منافع زن دارد
قرآن کریم با بیان آیات و خطابات مساوی هیچ تمایزی را برای چنس مذکر قائل نیست نگاه ارزشمدارانه نسبت به زن ، درسرتاسر قرآن نمایان است به گونه ای که هرجا از مردان مومن وصالح سخن به میان می آورد ، زنان مومنه وصالحه را درکنار آنها مطرح کرده است.
کتابنامه
قرآن کریم
انجیل
تورات
ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، دار صادر، بیروت، 1414ق.
جعفری، محمد جعفر، مقدمه عمومی علم حقوق، گنج دانش، تهران، بی تا
جعفری، محمدتقی شرح نهج البلاغه ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1357 ش
جوادی آملی، عبدلله، زن در آئینه جلال وجمال، اسراء، قم، بی تا
حرّ عاملى، محمد بن حسن بن على،تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، آل البیت،قم، 1409 ق.
رازی، فخرالدین محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1420ق
راغب اصفهانی، حسین بن محمد بن مفضل، المفردات فی غریب القرآن، دارالعلم الدار الشامیه، دمشق، 1412ق
طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامى، قم 1417 ق
طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ه
طریحى فخر الدین، مجمع البحرین، كتابفروشى مرتضوی، تهران، 1375 ه
طوسى، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، دار احياء التراث العربى، بیروت، بی تا
عاملى، ابراهیم، تفسیر عاملی، انتشارات صدوق، تهران، 1360 ه
علی اكبر، لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، تهران، 1373 ه
عمید، حسن، فرهنگ عمید، گلی، تهران، بی تا
قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، دار الكتاب، قم، 1367 ه
كلینى رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، اسلامیه، تهران، 1362 ه
مبلغی،عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب جهان،تهران، بی چا، بی تا
محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى (شیخ صدوق)،امالی، جامعه مدرسين، قم، 1403 ق
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدراء، تهران، بی تا
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الكتب الإسلامیه، تهران، 1374 ه
نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، قم، بی تا
ویل دورانت، تاریخ تمدن، علمی و فرهنگی، تهران، بی تا